این کجا و آن کجا ...
- شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۱:۰۴ ق.ظ
چشمانش را که باز می کند ؛ دنیای من روشن می شود .
برایم که می خندد ؛ دلم آب می شود برای بوسیدنش .
صدای گریه اش را که می شنوم ؛ بی اختیار به سمتش می روم و در آغوشش می کشم.
عاشقش هستم ؛ مثل هر مادری ...
و تا مادر نباشی ؛ نمی دانی راز این عشق را ...
حتی لحظه ای ، دیدن گرسنگی اش را تاب ندارم ؛ چه رسد به تشنگی ...
و چه بگویم از گلوی نازکش که حتی تحمل بوسه ای را ندارد ؛
چه رسد به ... چه بگویم ... امان از دل ربـــــــــــــاب (س)
- ۹۲/۰۲/۲۸